بيخودي پرسه زديم، صبحمان شب بشود، بيخودي حرص زديم،
سهممان کم نشود، ما خدا را با خود، سر دعوا برديم،
و قسم ها خورديم، ما به هم بد کرديم، ما به هم بد گفتيم،
ما حقيقتها را، زير پا له کرديم، و چقدر حظ برديم،که زرنگي کرديم،
روي هر حادثه اي ،حرفي از عشق زديم
از شما ميپرسم،ما که را گول زديم؟؟
نظرات شما عزیزان:
قلم خیس 
ساعت11:02---11 بهمن 1390
گاهی یک کلمه،
همهی یک پتک است؛
و تمام تو،
یک مجسمهی شیشهای...
قلم خیس 
ساعت17:52---10 بهمن 1390
رفتنت...
نبودنت...
نامردیت...
هیچکدوم نه اذیتم کرد
نه واسم سوال شد...
فقط یه بغض داره خفم میکنه...
چه جوری نگات کرد
که منو
تنها گذاشتی؟
قلم خیس 
ساعت17:51---10 بهمن 1390
اون لحظـــــــــــــه که گفتی: یکــــــــی بهتـــــر از تورو پیدا کردم!!!
یــــــــاد اون روزایی افتادم که به 100 تا بهتـــر از تـــو گفتم
مــــن بهــــــــــــــترینو دارم ...
دختر بهار 
ساعت8:20---10 بهمن 1390
هوا سرد است ... یک استکان چای داغ میهمان من باش کنار پنجره بخار گرفته ، چای رفاقت من همیشه تازه دم است ...
قلم خیس 
ساعت18:54---8 بهمن 1390
خودمونو
|